سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در عین زیبایی ، آموزنده است

رسول خدا - صلّى الله علیه و آله و سلم - در اوصاف بنده حقیقى خدا فرمود:
«هو أن یکون طاعةُ الله حلاوته و حبُّ الله لذّته و الی الله حاجته و مع الله حکایته و على الله اعتماده و حسن الخلق عادته و السّخاوة حرِفته و القناعةُ مالَه والعبادةُ کسبُه و التقوى زادُه و القرآنُ حدیثُه و ذکرُ الله جلیسُه و الفقرُ لباسُه و الجوعُ طعامُه و الظّمأُ شرابُه والحیاءُ قمیصُه و الدنیا سِجنُه والشیطانُ عدوُّه و اللهُ حارسُه و الموتُ راحتُه والقیامةُ نزهَتُه و الفردوسُ مسکنُه»
 بنده حقیقى کسى است که شیرینى اش طاعت خدا، لذتش دوستى خدا، نیازش به خدا، درد دلش  با خدا، تکیه و اعتمادش بر خدا، حسن خلقش  رفتار همیشگى، شغلش سخاوت، ثروتش قناعت، کارش عبادت، توشه ‏اش پرهیزگارى، گفتمانش قرآن، همنشینش یاد خدا، پوشش وى  تهیدستى، خوردنى اش  گرسنگى، نوشیدنى‏ اش تشنگى، پیراهنش شرم و حیاء، زندانش  دنیا، دشمنش  شیطان، نگهبانش  خدا، آسودگى‏ اش  مرگ، خوشى اش قیامت و جایگاهش  بهشت باشد .

با توجه به این حدیث شریف مى‏ توان نشانه ‏هاى دوستان خدا را چنین بر شمرد:
1- لذت‏ها و شیرینى ‏هاى زندگى آنان، طاعت و عبادت و محبت الهى است. لذت عبادت از هر لذت دیگرى چون شهوت، ریاست، علم و معرفت و مانند آن برایشان لذیذتر است و شیرینى آن از هر شیرینى و خوشى عمیق‏تر است؛ به همین خاطر است که مى‏ گویند و پیوسته طلب مى ‏کنند که:
«الهى أذقنى برد عفوک و حلاوة ذکرک و شکرک»؛ محبوب من، خنکى بخشش و شیرینى یاد و سپاست را به من بچشان.
 «الهى أذقنى حلاوَة عبادتک»؛ شیرینى بندگى‏ ات را به من بچشان .
«الهى أذقنى حلاوة مناجاتک»؛ شیرینى نجواى با تو را به من بچشان .
 «الهى من ذاالذى ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا»؛ پروردگارم! کیست که شیرینى محبت تو را چشیده باشد و غیر تو را خواهد.
«الهمّ ارزقنا حلاوة الایمان»؛ بارالها! شیرینى ایمان را روزى ما بگردان .
 «وارزقنى فیه حلاوة ذکرک»، شیرینى یادت را نصیبم ساز.
 «متعَّنا بلذیذ مناجاتک» ؛ با نجوایت کامیابم فرما .رسول خدا - صلّى الله علیه و آله و سلم - در اوصاف بنده حقیقى خدا فرمود:
«هو أن یکون طاعةُ الله حلاوته و حبُّ الله لذّته و الی الله حاجته و مع الله حکایته و على الله اعتماده و حسن الخلق عادته و السّخاوة حرِفته و القناعةُ مالَه والعبادةُ کسبُه و التقوى زادُه و القرآنُ حدیثُه و ذکرُ الله جلیسُه و الفقرُ لباسُه و الجوعُ طعامُه و الظّمأُ شرابُه والحیاءُ قمیصُه و الدنیا سِجنُه والشیطانُ عدوُّه و اللهُ حارسُه و الموتُ راحتُه والقیامةُ نزهَتُه و الفردوسُ مسکنُه»
 بنده حقیقى کسى است که شیرینى اش طاعت خدا، لذتش دوستى خدا، نیازش به خدا، درد دلش  با خدا، تکیه و اعتمادش بر خدا، حسن خلقش  رفتار همیشگى، شغلش سخاوت، ثروتش قناعت، کارش عبادت، توشه ‏اش پرهیزگارى، گفتمانش قرآن، همنشینش یاد خدا، پوشش وى  تهیدستى، خوردنى اش  گرسنگى، نوشیدنى‏ اش تشنگى، پیراهنش شرم و حیاء، زندانش  دنیا، دشمنش  شیطان، نگهبانش  خدا، آسودگى‏ اش  مرگ، خوشى اش قیامت و جایگاهش  بهشت باشد .

با توجه به این حدیث شریف مى‏ توان نشانه ‏هاى دوستان خدا را چنین بر شمرد:
1- لذت‏ها و شیرینى ‏هاى زندگى آنان، طاعت و عبادت و محبت الهى است. لذت عبادت از هر لذت دیگرى چون شهوت، ریاست، علم و معرفت و مانند آن برایشان لذیذتر است و شیرینى آن از هر شیرینى و خوشى عمیق‏تر است؛ به همین خاطر است که مى‏ گویند و پیوسته طلب مى ‏کنند که:
«الهى أذقنى برد عفوک و حلاوة ذکرک و شکرک»؛ محبوب من، خنکى بخشش و شیرینى یاد و سپاست را به من بچشان.
 «الهى أذقنى حلاوَة عبادتک»؛ شیرینى بندگى‏ ات را به من بچشان .
«الهى أذقنى حلاوة مناجاتک»؛ شیرینى نجواى با تو را به من بچشان .
 «الهى من ذاالذى ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا»؛ پروردگارم! کیست که شیرینى محبت تو را چشیده باشد و غیر تو را خواهد.
«الهمّ ارزقنا حلاوة الایمان»؛ بارالها! شیرینى ایمان را روزى ما بگردان .
 «وارزقنى فیه حلاوة ذکرک»، شیرینى یادت را نصیبم ساز.
 «متعَّنا بلذیذ مناجاتک» ؛ با نجوایت کامیابم فرما .

2- نیازشان به خداست و رفع نیازشان از اوست ؛ از غیر هیچ نطلبند. هم از او طلب کنند و هم از او وسیله روایى طلب و حاجت خویش طلبند. اگر کارشان در دست دیگران باشد، اگر چه به ظاهر از آنان انجام آن را مى‏ خواهند، ولى در واقع از خدا مى ‏خواهند که کارشان را به دست آن بنده خود به انجام رساند؛ اگر انجام شد، خدا را سپاس گویند و اگر نشد، از کسى شکایتى ندارند. 
 3- توکّل و اعتماد بر خدا 
 4- حسن خلق
 5- سخاوت 
 6- قناعت
 7- عبادت
 8- تقوى
 9- تلاوت قرآن
10- ذکر
11- تحمل فقر، گرسنگى و تشنگى
12- حیاء
13- دشمنى با شیطان
14- مرگ راحتى آنان است
15- دنیا زندان آنان است
16- جز از خدا از هیچکس ترس ندارند. 
هزار دشمنم ارمى کنند قصد هلاک                گرم تو دوستى از دشمنان ندارم باک

17- خدمت به بندگان خدا. «یاداوود! اذا رأیت لى مریداً (طالباً) فکن له خادما.»
مرا عهدى است با جانان که تا جان در بدن دارم                        هواداران کویش را چو جانم در بدن دانم

18- شب زنده دارى
19- مردم از آن‏ها آسوده ‏اند؛ چنان مشغولند که فرصتى نمى ‏یابند تا در زندگى دیگران سرک بکشند و زندگى پنهانى دیگران را آشکار سازند. آن قدر از خود براى گفتن و چاره جویى کردن دارند که به گفتن از زندگى دیگران نمى‏ پردازند. به فرموده امیر مؤمنان (صلوات الله علیه): «انّ المومن من نفسه فى شُغلٍ والنّاس منه فى راحَة»؛ مردم از سوى او احساس ضرر و خطر نمى ‏کنند.
20- مؤمنان و دوستان خدا عزیز و سر بلند و در عین حال متواضع و فروتنند، ولى هرگز خوار و زبون نیستند. خدا هرچه براى دوستانش بخواهد، خوارى نمى‏ خواهد.ممکن است به دست افراد دون پایه و پست کشته شوند، ولى با سر بلندى کشته مى ‏شوند. 
امام صادق (علیه الصلاة والسلام) فرمود: «انّ الله عز وجل فوَّض الى المؤمن أموره کلها و لم یفوض الیه أن یکون ذلیلا؛ أما تسمع الله تعالى یقول: و لِلّه العزّةُ و لرسوله و للمؤمنین، فالمؤمنُ یکون عزیزا و لا یکونُ ذلیلا ثم قال: ان المؤمن أعزُّ من الجبل، یستفلُّ منه بالمَعاول و المؤمنُ لا یستفلُّ من دینه شى‏ء.» 
 خداى متعال کارهاى مؤمن را به او واگذار کرده است تا هر چه خواهد انجام دهد، ولى او را مجاز نگذاشته است که خوارى پذیرد. مگر نشنیده‏ اى که خداوند فرمود: عزت و سر بلندى از خدا و رسول خدا و مؤمنان است. از این رو مؤمن عزیز است نه ذلیل. آن گاه فرمود: مؤمن از کوه سخت‏تر است، چون از کوه مى ‏توان با کلنگ چیزى جدا ساخت و آن را تراشید، ولى از دین مؤمن هیچ چیز نمى ‏توان جدا ساخت .

 امام صادق (صلوات الله وسلامه علیه) فرمود: «من رَوى على مؤمنٍ دوایة یُریدُ بها شَینه و هَدمَ مرّوتهِ یسقُطُ من أمین النّاس، أخرَجه الله عزوجل من ولایته الى  ولایة الشیطان»؛ کسى که چیزى از مؤمنى را براى دیگران بازگو کند تا او را خوار سازد و شخصی‏تش را تخریب کند تا از چشم مردم فرو افتد، خداوند او را از ولایت خودش بیرون مى ‏سازد و به ولایت شیطان مى ‏سپارد. 
 عزت وسر بلندى مؤمن چنان اهمیت دارد که هر کارى که بدان آسیب رساند، کارى شیطانى است و سبب بیرون شدن از رحمت الهى مى ‏شود و به لعنت ابلیسى گرفتار مى ‏سازد .
قبول شایسته 
 1- عن ابى عبدالله -علیه السلام -قال:«من مرض لیلة فقبلها بقبولها کتب الله عزوجل له عبادة ستین سنة قلت و ما معنى قبولها، قال لا یشکوا ما اصابَهُ فیها الى أحدِ». (الکافى 3/ 115 )

امام صادق - علیه السلام - فرمودند :
کسى که یک شب بیمار شود و حقیقتاً (به شایستگى) آن راقبول کند. خداوند براى او عبادت شصت سال را مقدر می کند. پرسیدم، معناى قبول آن چیست؟ فرمود: از آنچه بر او پیش آمده به هیچ کس شکایت نکند. 

یک نکته 
پیش از پرداختن به شرح حدیث باید نکته ‏اى را یادآور شد :
این گونه روایات و مضمون آنها به این معن انیست که انسان سینه سپر کند و به دنبال سختیها و گرفتاریها برود. هر کس اهل این کارها نیست. بنابراین، اداى اهلش را در آوردن مطلوب نیست. 
صرف نظر از مجاز بودن یا عدم جواز آن، کسانى می ‏توانند خود را در سختى بیندازند و سختیها و مشکلات را بپذیرند که اگر همه سختیهاى عالم بر سر و صورت و تن و جان آنها فرو ریزد یک نفس عمیق نکشند .آه نکشند و آخ نگویند. نه این که اگر اندکى  سرما خورد، هر جا که رفتند یا عطسه و سرفه کنند و یا به هر شکلى آن رانشان دهند. و یا در صورت بروز کمترین کسالت یا مشکلى همه اهل عالم را مطلع سازند. بنابراین، نباید به دنبال سختیها بود. امّا اگر مشکلات و سختیها پیش آمد نباید شکوه کرد .
«مَن مرض لیلة فقبلها بقبولها»؛ کسى که یک شب بیمار باشد و حقیقتاً آن‏را بپذیرد .
منظور از قبول کردن این نیست که به پزشک مراجعه نکند و به مداوا نپردازد و یا آن که مراقب نباشد. بلکه باید همه این کارها را انجام داد، چنان کسى که آن راقبول نکرده نیز چنین می ‏کند امّا، تفاوت او در این است که نسبت به آنچه رخ داده است ناراضى نیست. یعنى چیزى در وراى آن می که ‏بیند که سبب آرامش و طمأنینه اوست .
پس معناى قبول و حق آن چیست؟ 

قبولها متفاوت است. گاهى انسان هدایایی را از یک فرد معمولى دریافت می کند و گاه از یک شخصیت برجسته، هر چه درجه و مقام  فرستنده بالاتر باشد، دریافت آن براى گیرنده مطلوب‏تر خواهد بود. 
به عنوان نمونه، اگر کسى از طرف امان زمان - صلوات الله و سلامه علیه - یک دانه خرما دریافت کند - اگر نگوییم که از خود بیخود خواهد شد ،چون همه آنقدر محبوب شناس نیستند که نشان و اثر محبوب را آنچنان بشناسند که سبب تحول و تغییر همه جانبه درونشان شود - بسیار خوشحال خواهد شد. و در همه جا و بر همه کس تعریف خواهدکرد. حال اگر چیزى از جانب خدا برسد، چگونه خواهد بود؟ 
پس قبول شایسته یعنى آن‏که بداند این بیمارى بى دلیل نیست. این جهان، جهان اتفاقات و تصادفات نیست، بلکه جهانى است محکم و متقن که هر آنچه در آن رخ می دهد مدلّل و مستدل است. مبنا و ریشه دارد. اگر چه در برخى از موارد هم انسان  قاصر یا مقصر است امّا، کارها محکم است. بنابراین، هر چه رخ می دهد براساس استحکام و اتقان است. «کتب الله عزوجل له عبادة ستین سنه» ؛ خداوند عبادت شصت سال را برایش مقدر می دارد .شصت سال یعنى یک عمر. اگر متوسط عمر آدمى را هم بیش از شصت سال بدانیم امّا بالاخره، بیشتر از شصت سال عبادت نمی ‏کند. کسى که یک عمر عبادت کرده است چقدر به رشد و کمال خواهد رسید و چه اندازه به قرب الهى دست پیدا می کند. بویژه اگر بر حسب ظاهر شریعت عمل کند. کسى که یک شب سختى فَرا آمده از ناحیه خدا یا قوانین و سنتهاى تغییرناپذیر الهى و جهان طبیعى را که خدا این گونه آفریده است ،تحمل کند، عبادت شصت سال را بر او مقدر خواهند کرد. 
 «قلتُ ما معنى قبولها، قال لا یشکوا ما اصابه فیها الى أحد» ؛  سؤال کردم که قبول شایسته به چه معناست؟ فرمود: آن سختى را که برایش آمده، به کسى اعلام نکند .(از آن شکوه نکند) 
 بنابراین، نقل نکردن سختیها براى دیگران و شکوه نکردن در نزد دیگران نشان قبول است. و این قبول و پذیرش برابر است با یک عمر عبادت و رشد و حرکت و سیر و سلوکى که از شصت سال عبادت به دست می ‏آید.
 و امّا چنان که قبلاً نیز بیان شد، مراجعه به پزشک و کمک گرفتن از افرادى که می توانند در رفع مشکل یارى گر باشند واجب و لازم است، امّا بیان آن در نزد سایرین نه تنها ضرورت ندارد، بلکه اگر سبب تنزل نباشد حداقل سبب توقف است و لو این که تنزل نیز خواهد بود. بنابراین، آدمى باید همیشه از افراط و تفریط بپرهیزد.

 2- قال الرضا علیه السلام : حمى یوم کفارة ستین سنه اذا قبلها بقبولها، قیل و ما قبولها، قال ان یحمدالله و یشکره و یشکوا الیه و لا یشکواالى غیره.)فقه الرضا - علیه السلام‌- ( تب داشتن در یک روز چنان که به شایستگى قبول شود کفاره شصت سال گناه است. از حضرت سؤال شد معناى قبول آن چیست؟  حضرت فرمود: اول خدا را حمد و ستایش کند. بگوید: خدایا تو را شکر که ابزار و وسایل و زمینه تب کردن مرا بدون آن که من انتخاب کنم که هدف شریعت است، فراهم کردى .
 انسان اگر عمداً خود را مجروح کند و به خود ضربه ای وارد سازد خلاف امر خدا عمل کرده و گناه کرده است امّا، اگر بدون این که تصمیم گرفته باشد کسى به او آسیبى برساند باید خدا را حمد کند که ابزار پاک کردن و پوشاندن گناهان را برایش فراهم کرده است. و یشکرُهُ ؛ شکر خدا بجا بی‏اورد. سجده شکر بگذارد و پیشانى بر خاک بساید. واین نشانگر نعمت بودن آنهاست .یعنى همین تب کردن و بیمار شدن، آب و نان و شهرت نداشتن و دچار گرفتارى و سختى بودن نعمت است و باید بر آنها شکر کرد. 
 «و یشکو االیه و لا یشکو الى غیره» ؛ به خدا شکایت کند و نه به غیر او.»
 شکایت بنده به خدا به گونه ‏اى که کسى متوجه نشود، مناجات است. این که بنده در خلوت به خداى خویش بگوید که تو سختی‏ها و مشکلات را در زندگى براى من فراهم کردی و من قبولش کردم. تو همراه و همسایه چندان خوبى برایم فراهم نکردى، تحملش کردم و... بدینِ معنا که نه از غیر و نه بر غیر شکایت نکند، مناجات خواهد بود.  اگر چه این مسائل را در نزد خدا ذکر می ‏کند، امّا در عین حال می پذیرد، آن‏ هم نه با غم و غصه و نگرانى.


ارسال شده در توسط محمد